نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق

1437
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق


    تاریخچه اجمالی در [replacer_a]

    طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن می‌باشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر طلاق را اغلب راه‌حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر ، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی ، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کرده‌اند . در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار می‌شود . چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی و … بایکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا می‌شوند . از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستون‌های آن را تشکیل می‌دهند و فروریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی می‌کند . طلاق با این دید ، یکی از غامض‌ترین پدیده‌های اجتماعی ، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای می‌گذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن و نابودی کانون گرم و آرام‌بخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضاء خانواده می‌گذارد .

    در تحقیقی که توسط جی‌هبر ( ۱۹۹۰) صورت گرفت مشخص گردید ازدواج‌هایی که به طلاق منجر شده‌اند ، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود می‌آورد . چنین کمبودی می‌تواند ماهیتی اجتماعی ، روانی یا جسمی باشد . کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق می‌باشد

    در این تحقیق ھمچنین مشخص شد نه تنھا طلاق سطح اعتماد اعضاء خانواده را کاھش می دھدبلکه باعث می گردد یکی از ازدواج ھا یا ھر دو به طور قابل ملاحظه ای احساس پوچی کنند . این تحقیق مدلی رانشان می دھد که در آن افراد از ھم جدا شده به علت کاھش اعتماد محتاج ھمیاری و کمک ھستند . گذشته ازاین طلاق پدیده ای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر می گذارد ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثرمی نھد ، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از ھم می پاشد ، از طرف دیگر بر کیفیتجمعیت نیز اثر می گذارد ، زیرا موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت ھای خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شھروندی یک جامعه اند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنھا متوجه اعضاء خانواده ، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده می باشد.


    تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق
    تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج برمی گردد . به ھمان علت که بشر بنا به درخواست طبیعی خود پیوند ازدواج می بندد تا در کانون گرم خانواده و درکنار ھمسر خود به س************ و آرامش برسد ، به ھمانگونه نیز ممکن است به دلایلی از ادامه زندگی خودداری کرده ، طلاق را بپذیرد. ولتر می گوید : «طلاق و ازدواج در یک زمان در عالم پدید آمدند»
    قدر مسلم این است که طلاق در بسیاری از ادیان الهی وغیر الهی پیش از اسلام وجود داشته است. بنابراین لازم است تاریخچه کوتاھی از مسأله طلاق در گذشته را در اینجا مطرح نماییم.


    عصر جاھلیت
    در عصر جاھلیت طلاق به دست زن بود و اینگونه که اگر زن درھای خانه را که به طرف راست بود به طرف چپ قرارمی داد ، مرد با دیدن چنین وضعیتی متوجه می شد که ھمسرش او را طلاق داده و دیگر نزد او نمی آمد . ھنگامی که زنی با مردی ازدواج می کرد و شب را نزد او می گذارند حق انتخاب با او بود ، اگر می خواست نزد شوھر می ماند و اگر نمی خواست می رفت و علامت رضایت او از مرد این بود که وقتی صبح می شد ، خوراک خوبی برای او تهیه می نمود . در منابع دیگر بر خلاف این مسأله آمده است که طلاق در جاھلیت بسیار ساده و با الفاظ توھین آمیز صورت می گرفت.تاریخچه اجمالی درزمینه طلاق

    یونان بوستان
    دراعصار گذشته زن آلت دست شیطان به حساب می آمد . بنابراین تنھا به اندازه یک کالا ارزش داشت و خرید وفروش و معامله می شد . ھرچیز بر او ممنوع بود به جز خانه داری و تربیت کردن کودکان ، مرد می توانست او را بفروشد یا هدیه یا وصیت کند که متعه ھرکسی که می خواھد باشد قطعاً حق طلاق از او سلب شده بود . در آن روزگار در یونان باستان حتی بحث از این مسأله به میان می آمد که آیا اصلاً زن داری روح می باشد یا خیر ؟ اگر روح دارد آیا روح او حیوانی است یا اینکه به طورکلی شایستگی دارد که در میان اجتماع مردان باشد یا از این شایستگی محروم است ؟

    بابل
    طبق قانون بابل طلاق وجود نداشته و مرد ھرگز نمی توانست زن خود را طلاق دھد حتی اگر نازا باشد بلکه باید کنیزی به خانه بیاورد تا برایش فرزند به دنیا آورد ، کنیز ھم حق خودداری از این امر را نداشت.

    ھند
    زن در ھند حتی پست تر از مار افعی یا بیماری و یامرگ بوده و در صورتی که شوھرش فوت می کرد وی نیز باید زنده زنده در آتش سوزانده می شد تا جایی که در سرزمین یکی از پادشاھان ھندی ، ١٧ زن وی پس از مرگش در آتش سوزانده شدند.
    چون زن ھندو کسی درعاشقی مردانه نیست سوختن بر شمع مرده کار ھر پروانه نیست( صائب تبریزی)

    ایران باستان
    طلاق در ایران باستان جایز بود و به دست مرد انجام می گرفت و زنان در جامعه بسیار مورد ستم قرار می گرفتند حتی شوھر می توانست ھمسرش را برای ھمیشه حبس کند یا به قتل برساند.

    طلاق مسیحیت (حلال نفرت انگیز)
    در مذھب مسیحیت بر خلاف اسلام و یهود طلاق حرام است و ازدواج مجدد برابر با زنا می باشد . حضرت عیسی (ع) می فرماید : ھمانا که موسی به دلیل قساوت قلب قومش ، اجازه داد تا زنھایشان را طلاق دھند ، زن و شوھربه منزله ی جسم واحد ھستند و از یکدیگر دور نیستند پس در صورتی که خداوند آنھا را با یکدیگر جمع کرده وانسانی نباید میان آن دو تفرقه بیاندازد.

    طلاق در اسلام
    ازآنجا که ھدف دین مبین اسلام ایجاد پیوند میان افراد انسانی و تشکیل کانون ھای خانوادگی است طلاق را که مخالف فطرت و طبیعت انسان و برخلاف قانون پیوند زن و مرد است را مورد نکوھش قرار داده و شایسته سرزنش نمی شماردو آن را امری مغبوض خداوند معرفی کرده است . جلال الدین مولوی در این باره می گوید:
    «تاتوانی پامنه اندر فراق ابغض الاشیاء عندی الطلاق»
    از طرفی باید گفت که اسلام مایل نمی باشد آرامش و آزادی انسان ھا از بین رفته و در سختی و عذاب به سربرند و ھیچ وجوانی ھم بر این مسأله رضایت نمی دھد . از این رو برخلاف مسیحیت که طلاق را ممنوع و تنھا مقررات و شرایطی برای محدود ساختن آن وضع نموده تا میزان آن را به حداقل ممکن کاھش دھد ، طلاق در اسلام ناشی از حاجت است نه اینکه به عنوان ھدف باشد زیرا ھمانگونه که گفته شد امر طلاق ھمواره مورد بغض و کینه ی الهی می باشد.
    امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید : ازدواج کنید ولی طلاق ندھید زیرا عرش االهی از طلاق به لرزه در می آید .

    فلسفه طلاق در اسلام
    از نظر اسلام طلاق آخرین راه مداوای ناسازگاری زن و شوھری می باشد . اسلام معتقد است اگر راھی برای جدایی زن و شوھر (زوجین) نباشد زندگی ایشان دشوار و عذاب آور خواھد بود و ممکن است نتایج ویران کننده ای مثل انتقال ، خودکشی ، فساد و قتل داشته باشد . امروزه مردم باغم و تشویش کمتری در مقایسه با گذشته به ازدواج روی می آورند چرا که طلاق برای آنان د رحکم بیمه ای تلقی می شود و می توان از آن به عنوان بیمه ازدواج نام برد . چرا که اگر ازدواج با موفقیت نباشد ھمسران یکدیگر را رھا خواھند کرد . دکتر باقر ساروخانی در باب ویژگی ھای طلاق می نویسد:
    طلاق پدیده ای چند بعدی است . شاید کمتر پدیده ای به پیچیدگی طلاق وجود داشته باشد آن روز که خانواده ای ازھم پاشید به نظر می رسد یک دعوای ساده عامل این انفجار بوده است حال آن که چنین نیست و مجموعه ای ازعوامل روانی – اجتماعی ، اقتصادی ، پدید آمده به ھم پیوسته اند و بنیان خانواده را برباد داده اند.

    بنابراین طلاق به عنوان پدیده ای اجتماعی مطرح است ، زمانی که جامعه در معرض آسیب ھای بنیادی قرار گیرد روابط اجتماعی نیز بیمار بوده و فساد گوشه به گوشه جامعه را در برگرفته است . علاوه بر این طلاق پدیده ای روانی نیز ھست . بسیاری از خانواده ھا در برابر تکانه ھای اقتصادی یکسان قرار می گیرند اما ھمگی دست به طلاق نمی زنند . میزان سازش افراد در طلاق مؤثر است . اما آمار نشان می دھد زن ھا بیشتر از مردھا در امرطلاق پیش قدم می شوند که این خود قابل بررسی است.

    نقش جنسیتی و جنسی زنان در جامعه
    بیش از نیمی از جمعیت را زنان تشکیل می دھند . وقتی صحبت از منافع به میان می آید . قاعدتاً انتظار می رود که نیمی از این منافع به زنان تخصیص یابد و آنان به طور مساوی با مردان از منابع زندگی اجتماعی بهره گیرند . باید در نظر داشت که به جهت اختلافات جنسیتی و جنسی ، زنان دارای احتیاجات خاصی ھستند و به دلیل اینکه جامعه تمرکز خاصی روی نیازھای اساسی کودکان دارد ، بنابراین باید چنین تمرکزی روی احتیاجات خاص مادران که ناشی از « مسایل مربوط به جنسیت » را به عنوان خاص با « احتیاجات خاص زنان » قرار گیرد و عبارت نقش ھای سنتی زنان است اشتباه گرفته می شود ، تقسیم کارھای اجتماعی برحسب جنسیت مربوط به اختلافات بیولوژیکی تمایز جنسی نیست .
    ( اگرچه باور وجود دارد که این تمایزھا بر حسب تفاوت ھای بیولوژیکی می باشد. ) بنابراین فرق بین جنسیتی و نقش جنسی کاملاً قابل تمیز می باشد بارداری و شیردادن به کودک به وضوح نقش جنسی ھستند چرا که فقط زنان ھستند که می توانند این نقش را برعهده گیرند . برعکس تربیت کودکان یک نقش جنسیتی است . چه زن و چه مرد می تواند کاملاً این وظیفه را به عهده بگیرد . باید در نظر داشت که وظایفی مانند تربیت فرزندان تعیین شده برحسب جنس نیست ، بلکه مربوطبه ساختارھای اجتماعی و فرھنگی موجود می باشد . یعنی تعیین نقش جنسیت بستگی به نوع جوامع دارد و این موضوع نشان می دھد که این نقش ھا برحسب نوع جنس ( زن یا مرد) تعیین شده و اعتقادات و ارزش ھای اجتماعی و فرھنگی جوامع تعیین کننده این امر می باشد . ھرچند که افراد آن اجتماع بر این امر واقف نبوده و به آن معترف نباشند.

    امروزه مشکلات ناشی از مصالح امور زنان ناشی از نابرابری جنسیتی است که می تواند ناشی از مسایل و محدودیت ھا در زمینه تقسیم ناعادلانه منابع و کار ، ازدواج و طلاق گردد . تمایز میان مسایل مربوطه به زنان ومسایل جنسیتی بیشتر تحلیلی به نظر می رسد تا اینکه بتواند به عدد و رقم تبدیل شوند . به عبارت دیگر درجوامع امروز مسایل جنسیتی در ھر سطحی روی فعالیت ھای مختلف مربوط به امور زنان تأثیر می گذارد . به عنوان «احتیاجات خاص زنان » مثال برخی از این محدودیت ھا ، مهیاکردن احتیاجات تغدیه ای مادران باردار که قسمتی ازاست اما زنان سهم ناعادلانه ای از غذای موجود در خانواده نصیبشان می گردد . ھمچنین کنترل ناچیزی روی بودجه خانواده که از آن ، خوراک خانواده تهیه می گردد ، دارند.
    یا به عنوان مثال ازدواج و گزینش ھمسر که در این زمینه زنان با انتخاب ھای یک طرفه و تحصیلی بیشتر از مردان متضرر می شوند و نیز در مورد طلاق که ھمیشه برای زنان به عنوان فاجعه ای قلمداد گردیده و ھمیشه برزندگی شان سایه می افکند و پی آمدھای روانی بسیاری برایشان دربرداشته و دارد . بنابراین مسایل جنسیتی به انحاء مختلف به عنوان سدی در راه فائق آمدن بر مشکلات زنان مطرح بوده است.

    زنان و طلاق
    در کتاب خانواده در امروز و فردا نوشته آلاکوونتو آمده است:
    در روزگار پیشین ، طبیعت انسان با امروز فرق داشت . در آن روزگار نه مردی بود و نه زنی ، در نتیجه نه دعوایی بوده و نه » برخوردھای خانوادگی ، در آن روزگار مردانی زندگی می کردند که در جنسی بودند . آنھا بی اندازه عاقل ، مهربان و خوش قیافه بودند . آنھا ھمچنین بی اندازه قوی بوده و ھرسال نیز قدرتمندتر می شدند . در یک روز آفتابی توجه زئوس ( یکی از خدایان در افسانه ھای یونان قدیم ) به این طبقه از موجودات معطوف گشت و از ترس اینکه مبادا آنھا خیلی قدرتمند شوند و ادعای خدایی کنند ، آنھا را به دو قسمت مرد و زن تقسیم کرد و در تمام جهان پراکند . از این روست که انسان ھمیشه به دنبال نیمه گمشده خود می گردد … و در بعضی مواقع انسان نیمه دوم خود را پیدا نمی کند ، بلکه نیمه کسی دیگری را می یابد.

    این افسانه نشان گر این است که زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده اند ھمانگونه که پیوند آنھا طبق آیین و قراردادھای رسمی و اجتماعی برقرار می شود . اما چنانچه طرفین به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی واجتماعی با یکدیگر زندگی کنند به ناچار بایدطبق مقررات و ضوابطی ھم از ھم جدا شوند و این حق را دارند که دوباره در صدد برآیند تا جفت مناسب و در خور خود را بیابند.
    متأسفانه در جامعه ما شمار جدایی زن و شوھرھا رو به افزایش است و در حال حاضر در برخی از کشورھای صنعتی پیشرفته نیز میزان طلاق تا رقم ۵٠ درصد افزایش یافته است . این گفته بدان معنی است که نیمی از زنان و مردانی که روزی با شوق و ھیجان ازدواج می کردند ، تصمیم گرفته اند این پیوند را پس از مدتی از ھم بگسلانند.دشواری ھای این جدایی گاھی چنان ناگوار است که منجر به سرخوردگی یا افسردگی نه تنھا در والدین به ویژه مادران ، بلکه آسیب ھای روانی جبران ناپذیری در فرزندان خواھد شد . در سال ھای اخیر مسأله طلاق چنان متداول گشته که نیمی از ازدواج ھا قبل از پایان ده سال به جدایی می کشد . با این ھمه و با وجود متداول شدن این پدیده ، طلاق ھنوز یکی از بحران ھای وحشتناک زندگی به شمار می آید . بنابراین ھرچه دیدگاه ما در زمینه بررسی طلاق فنی تر باشد احتمال کاھش بحران و یافتن راه حل ھای منطقی و مؤثر برای آن ، بیشتر خواھد بود.

    در حقیقت مطالعه و بررسی مسایل زناشویی و مشکلات ناشی از قطع این پیوند در حوزه روانشناختی و به ویژه روانشناسی مشاوره است . در این رشته از روانشناسی کاربردی ، سه موضوع اساسی تحصیل ، شغل و زناشویی مورد بررسی قرا رمی گیرد که ارکان اصلی زندگی اجتماعی ھر فرد است . بنابراین می توان با بررسی وارزیابی کارآیی و حسن سلوکی که فرد از خود نشان می دھد.

    موقعیت و پیشرفت او را دراین سه زمینه پیش بینی کرد ، گرچه قبل از پیمان زناشویی ، میزان تحصیل و موقعیت اجتماعی معیارھای مهمی در انتخاب ھمسر به شمار می آیند ، لیکن در این میان ، زناشویی حوزه ای است که برنتایج تحصیل و شغل تأثیر مستقیم می گذارد.

    چنانچه ازدواج به موفقیت نینجامد و زن و شوھر نتوانند به تفاھم کافی برسند ، ثمره ھای تحصیل و شغل عمداً به ھدر خواھد رفت و ازدواج نافرجام سوابق تحصیلی و شغلی او را تحت الشعاع قرار می دھد تا آنجا که به آشفتگی روحی و اختلال شخصیت منجر می گردند . دلایل بیشماری را می توان ذکر کرد که یک ازدواج را به ناکامی وبن بست بکشاند ، بعضی از دلایل مورد نظر را می توان در خلال مصاحبه ھای به عمل آمده ملاحظه کرد:

    ۱- به طور مثال در مصاحبه ای که از خانم ٣٠ساله ای در یکی از دادگاه ھای عمومی به عمل آمد ایشان وضعیت خود را این طور تشریح کرد : پس از آن که دارای فرزند گردیدم متوجه شدم که ھمسر دوم آن مرد ھستم . با این وجود آن وضعیت را تحمل کردم و با آن مرد که از شهرستان تبریز بود زندگی را ادامه دادم تا اینکه شوھرم زن سوم خود را گرفت و می خواست مرا طلاق دھد ، ھرچه التماس کردم به حرف ھایم توجهی ی ننمود و مرتباً تکرار می کرد که من سواد درستی ندارم و زشتم و الان با امتناع من از طلاق گرفتن ، کارمان به دادگاه کشیده شده است . به نظر می رسد دلایل طلاق را می توان در مشکلات ناشی از اختلاف سطح تحصیلات زوجه با زوج ، عدم مسؤولیت پذیری مرد ، کاھش علاقه زوج و ضعف قوانین در برخورد با رفتار مرد دانست.

    ۲- در مصاحبه دیگری که با زوجه مردی ۴۶ ساله و دارای مدرک لیسانس در رشته مدیریت به عمل آمد مشخص شد ١۵ سال از ازدواج آنھا می گذرد ولی صاحب فرزندی نشده اند . زن در مھد کودک مشغول کار است و دائماً به علت اخلاق تند ھمسرش درگیر جر و بحث ھا و دعواھای مداوم است . با تداوم دعواھا ، لجبازی زن نیز افزایش می یابد و مرد چند رتبه دعوا را با کتک کاری خاتمه داده است . با قھر نمودن زن و رفتن به منزل پدرش ، طلاق راه حل قطعی شناخته می شود . دلایل اختلاف زوجین را می توان در بی فرزندی آنھا ، رفتارتند مرد ، بی علاقگی زن و عدم ھمفکری صحیح و مؤثر آنھا برای رسیدگی به مشکلاتشان و قبول بچه ای به فرزندخواندگی یافت.

    ۳- مصاحبه سوم با زنی بود که علی رغم زندگی خوب و ھمسری با وضعیت مالی قابل توجه ، تقاضای طلاق کرده دلیل عمده وی برای تقاضای طلاق بود ، «اعتیاد ھمسرش ذکر گردید با دستگیری مرد و زندانی شدن وی ، زن تقاضای طلاق را پی گیری نموده است.»

    ۴- مصاحبه چهارم با دختر دانشجویی صورت گرفت که در رشته ادبیات تحصیل می کرد و ٢٧ سال سن داشت . ویبه اتفاق پدرش جهت رسیدگی به پرونده طلاقش به دادسرا آمده بود . در مصاحبه اعلام نمود یک سال پیش با پادرمیانی خانواده ھای آشنا و فامیل ، جوان فوق لیسانسی را جهت ازدواج به خانواده ام معرفی نمودند که به علت سطح تحصیلات وی موافقت نمودم ولی متأسفانه پس از سه ماه که از عقد ما می گذشت شاھد رفتارھای عجیب و غربی از وی بودیم که شک ما را برانگیخت . با پی گیری متوجه شدم که وی بیمار روانی بوده و تحت درمان است و خانواده اش این مسأله را از ما پنهان کرده اند . با تماس با روانپزشک معالج ھمسرم وضعیت وی علنی شدو الان ماه است که تقاضای طلاق داده ایم و پرونده مان در جریان رسیدگی است . با پنھان کردن بیماری مرد ، نه تنھا ۴خانواده وی سودی نبرده اند بلکه با احساسات و عواطف و آرزوھای یک جوان نیز بازی کرده اند و می بینیم که یکی ازدلایل طلاقکه بعدھا صورت می گیرد پنهان کردن وضعیت مالی ، اجتماعی و روانی زوجین توسط خانواده ھاست.

    به این امید که با ازدواج ، کارھا به خودی خود درست شوند در صورتی که امروزه ثابت گردیده بنیان و شالوده ی سستی که ما اقدامات خود را بر آنھا بنا می گذاریم ( مانند پنھان کاری ، دروغ گویی و کتمان شرایط موجود ) با ازدواج نه تنھا قوام نمی گیرد بلکه سست تر نیز می گردد.

    بنابراین کاملاً مشخص است که بار سنگین مسؤولیت زندگی خانوادگی را باید به کسی سپرد که ھم از لحاظ جسمی و روانی به بلوغ رسیده باشد و ھم بتواند از لحاظ اقتصادی – اجتماعی جوابگوی نیازھا خود و خانواده باشد . بنابراین زناشویی حیاتی ترین و سرنوشت سازترین تصمیمی است که فرد در زندگانی خود می گیرد به گونه ای که زناشویی موفق تصمیم گیری در زمینه ھای تحصیلی ، شغلی و اجتماعی را شکوفاتر گردانیده وزناشویی ناموفق تصمیم گیری ھای فوق را تضعیف می سازد.

    طلاق مانند ھر پدیده دیگرى اجتماعى داراى ریشه ھاى مختلفى است که بدون بررسى دقیق و مقابله با آن جلوگیرى از بروز چنین حادثه اى مشکل است، و لذا قبل از ھر چیز باید به سراغ عوامل طلاق برویم و ریشه ھاىآن را در جامعه بخشکانیم، این عوامل بسیار زیاد است که امور زیر از مهمترین آنھا است:

    الف- توقعات نامحدود زن یا مرد یکى از مھمترین عوامل جدایى است، و اگر ھر کدام دامنه توقع خویش را محدود سازند، و از عالم رؤیاھا و پندارھا بیرون آیند، و طرف مقابل خود را به خوبى درک کنند، و در حدودى که ممکن است توقع داشته باشند، جلوى بسیارى از طلاقھا گرفته خواھد شد.

    ب- حاکم شدن روح تجمل پرستى و اسراف و تبذیر بر خانواده ھا عامل مھم دیگرى است که مخصوصا زنان را دریک حالت نارضایى دائم نگه مى دارد، و با انواع بھانه گیریھا راه طلاق و جدایى را صاف مى کند.

    ج- دخالتھاى بیجاى اقوام و بستگان و آشنایان در زندگى خصوصى دو ھمسر، و مخصوصا در اختلافات آنھا، عامل مهم دیگرى محسوب مى شود. تجربه نشان داده است که اگر ھنگام بروز اختلافات در میان دو ھمسر آنھا را به حال خود رھا کنند و با جانبدارى از این یا از آن دامن به آتش این اختلاف نزنند چیزى نمى گذرد که خاموش می شود، ولى دخالت کسان دو طرف که غالبا با تعصب و محبتھاى ناروا ھمراه است کار را روز به روز مشکلتر و پیچیده تر مى سازد. البته این به آن معنا نیست که نزدیکان ھمیشه خود را از این اختلافات دور دارند، بلکه منظور این است که آنھا را در اختلافات جزئى به حال خود رھا کنند، ولى ھر گاه اختلاف به صورت کلى و ریشه دار درآمد باتوجه به مصلحت طرفین، و اجتناب و پرھیز از ھر گونه موضع گیرى یک جانبه و تعصب آمیز دخالت کنند، و مقدمات صلحشان را فراھم سازند.

    د- بى اعتنایى زن و مرد به خواست یکدیگر، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد، مثلا ھرمردى انتظار دارد که ھمسرش پاکیزه و جذاب باشد، ھمچنین ھر زن نیز چنین انتظارى از شوھرش دارد، ولى این از امورى است که غالبا حاضر به اظھار آن نیستند، اینجا است که بى اعتنایى طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاھرخویش و ترک تزیین لازم، و ژولیده و کثیف بودن، ھمسر او را از ادامه چنین ازدواجى سیر مى کند، مخصوصا اگر درمحیط زندگانى آنھا افرادى باشند که این امور را رعایت کنند و آنھا بى اعتنا از کنار این مساله بگذرند. به ھمین جهت در روایات اسلامى اھمیت زیادى به این معنى داده شده، چنان که در حدیثى از امام صادق ع مى خوانیم:« لا ینبغى للمرأة ان تعطل نفسھا »سزاوار نیست که زن خود را بدون زینت و آرایش براى شوھرش بماند “« مکارم الاخلاق، صفحه ١٠٧ و ٩١»

    و در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) آمده است که فرمود:«! و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجھن الا قلة تھیئة ازواجھن » زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز این نداشت که مردان آنھا به خودشان نمى رسیدند« مکارم الاخلاق، صفحه ١٠٧ و ٩١ » ”

    ه- عدم تناسب فرھنگ خانوادگى و روحیات زن و مرد با یکدیگر نیز یکى از عوامل مهم طلاق است، و این مساله اى است که باید قبل از اختیار ھمسر دقیقا مورد توجه قرار گیرد که آن دو علاوه بر اینکه” کفو شرعى” یعنى مسلمان باشند،” کفو فرعى” نیز باشند، یعنى تنھا تناسبھاى لازم از جھات مختلف در میان آن دو رعایت شود، درغیر این صورت باید از بهم خوردن چنین ازدواجھایى تعجب نکرد. علاوه بر عوامل فوق می توان علل زیر را نیز به عنوان علل و عوامل طلاق در جوامع مطرح نمود: در جوامع سنتی، علل طلاق عبارت بودند از :مسائل ومشکلات مالی ،اعتیاد ،وجود ھمسر جدید خشونت و بد رفتاری مردان (و عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان)

    دخالت ھای دیگران ولی در در جوامع صنعتی امروزی علل و عوامل طلاق عبارتند از:
    ۱- عدم تعلق خاطر زن ومرد به ھمدیگر. در اینحالت زن و مرد احساس می کنند دیگر از نظر عاطفی و روحی نمی توانند به ھمسر خود کمکی کنند یا کمکی بگیرند.
    ۲- افزایش آگاهی زنان از حقوق خود.
    ۳- اختلاف سلیقه بین زوجین.
    . ۴- عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان
    ۵- به ھم ریختگی و نابسامانی روابط خانوادگی و عدم انسجام خانواده (قبلا افراد با فامیل ،ھمسایه ویا با ھم طایفه یا با ھم محله خود ازدواج می کردند و ازدواج با تمھیدات خاص و تحت نظارت خانواده بود ولی اکنون افراد تابع خانواده نیستند و فردگرائی توسعه یافته است و این امر یکی از علل افزایش طلاق است)
    ۶- عامل اقتصادی(الف . زن و مرد خواھان استقلال مالی اند و در نتیجه در این حالت ھمکاری و ھماھنگی بین آنھا کم می شود.ب- استقلال مالی زنان باعث عدم اتکای آنان به شوھرانشان می شود ، خشونت تاریخی مردان علیه زنان و عدم تحمل خشونت توسط زنان مثل گذشته و در نتیجه طلاق . ج- مشکلات اقتصادی ، تورم ،چندشغلی بودن افراد ، دور از ھم بودن =عدم ارضای نیازھای عاطفی ھمدیگر = عدم تعلق خاطر و در نتیجه طلاق)
    ۷- بالا رفتن سطح سواد و آگاھی زنان و عدم تحمل و زیر بار زور نرفتن وافزایش درخواست طلاق توسط این دسته از زنان.
    ۸- نگاه مرد سالارانه جامعه نسبت به زنان ودختران مثل قوانین کشور(مردھر وقت بخواھد می تواند زنش را طلاق بدھد)
    ۹- رواج دوستیھای به اصطلاح خیابانی (عدم شناخت کافی از جنس مخالف . زیرا دوستیھا سطحی است و دوطرف خیلی از مسائل را با ھم مطرح نمی کنند.)
    ۱۰- عدم ھمسانی در ازدواج (ھم کفو نبودن ):بخصوص در زمینه ھای (اقتصادی .تحصیلی . سنی . فرھنگی ومذھبی ، شغلی ، ھوشی -روانی ، نژادی، محل سکو.نت (شهری یا روستائی بودن ) ، زبان ھر چه از لحاظ موارد فوق تشابه بیشتر بـاشد .طلاق کمتر صورت می گیرد. عدم تشابه طبقاتی زیرا که امکانات اجتماعی متفاوت معمولا” دیدگاھھای مختلفی را بوجود می آورد.
    ۱۱- تشریفات ازدواج ، سنت ھای افراطی و تفریطی.
    ۱۲- فقدان سیستم ھای حمایت اجتماعی مثل وجود اعضاء خانواده آگاه.
    . ۱۳- نبود سیستم مشاوره مناسب (فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده ). فقدان دوستان آگاه و دلسوز
    ۱۴- بیماری روانی شدید یکی از زوجین مثل وسواس . سوء ظن عدم تشابه طبقاتی (زیرا که امکانات اجتماعی متفاوت معمولا” دیدگاھھای مختلفی را بوجود می آورد.
    ۱۵- برطرف نشدن نیاز جنسی زوجین(که ممکن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده ،مشکلات جسمی و روانی زوجین . ودر نھایت منجر به طلاق شود)
    ۱۶- کاھش قباحت طلاق در بین افکار عمومی.
    ۱۷- فحشاء و روابط جنسی خارج از سیستم خانواده.
    ۱۸- بی خانمانی و فقر.
    ۱۹- عدم شناخت کافی از ھمدیگر در قبل از ازدواج.
    ۲۰- نبود آموزش ھای مناسب قبل از ازدواج.
    ۲۱- عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آنھا
    ۲۲- ازدواج ھای اجباری (ازدواج (فروش) دختران به افراد مسن پولدار)
    ازدواج ھای مصلحتی . (در بین کسانی که قبل از ازدواج رسمی، رابطه داشته اند ۲۳-
    بالا رفتن سطح توقعات افراد( در اثر ادامه تحصیل ، یک شبه پول دار شدن ، ارتقاء موقعیت اجتماعی) ۲۴-
    ۲۵- عدم درک تفاوت ھای ھمدیگر توسط زوجین
    ۲۶- عدم وجود بلوغ فکری
    نبود روحیه از خود گذشتگی و ایثار در بین زوجین مطلقه ۲۷-
    ۲۸- نبود آموزش ھای مناسب قبل از ازدواج
    ۲۹- عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آنھا
    ۳۰- زیاده خواھی و توقعات نابجا
    ضعف اعتقادات مذھبی (خشونت علیه زنان . عدم صبر و تحمل) ۳۱-
    ۳۲- عدم تلاش برای اصلاح امور
    ۳۳- عدم درک متقابل . ( مثلا مرد توان مالی خرید کالاھائی یا انجام کارھائی را ندارد ولی زن بطور مداوم درخواست انجام آن کارھا را میکند و این امر در دراز مدت باعث طلاق می شود)


    مشکلات زناشویی طلاق؛ آخرین راه برای
    طلاق به عنوان آخرین راه حل برای مشکلات زناشویی مطرح است. ھمانگونه که ازدواج ریشه در فطرت انسان دارد ،جدایی نیز فطری می باشد.
    طلاق مانند سایر پدیده ھای اجتماعی دارای پیشینه ای پر فراز و نشیب است،چون ادیان و آیین ھای گوناگون ھر کدام قوانین ویژه ای را برای آن بر شمرده اند
    و از طرف دیگر این قوانین در جامعه ھای مختلف به شکل ھای گوناگون تبلور یافته است.
    بدیھی است که ارزش و برتری قوانین یک آیین نسبت به آیین دیگر آنگاه آشکار شود که پس از تبیین و معرفی ھرکدام به صورت مستقل،با ھمدیگر مورد مقایسه قرار گیرند
    تا نقاط قوت و ضعف ھر یک ھویدا شود.معیار دیگری که در این روش می تواند ملاک ارزش گذاری باشد، توجه به حقوق و تکالیف زوجین ھنگام جدایی است؛
    قوانینی که از این جامعیت برخوردار باشد تا حقوق ھر کدام از طرفین طلاق را در برگیرد. و از طرف دیگر مانع از تعدی به حقوق دیگری شود.

    پیشینه طلاق در شریعت حضرت موسی (ع)
    صاحب کتاب قاموس مقدس آورد: طلاق که در شریعت موسوی معمول و مجاز است لذا زوجات خود را به ادنی سبب و اقل جھتی طلاق می دادند تا اینکه مسیح آنھا را ملامت و توبیخ نموده واذن طلاق را معلق بعلت زنا فرمود.(قابوس کتاب مقدس)

    پیشینه طلاق در حقوق ساسانی
    طلاق در حقوق ساسانی یک امر استثنایی و غیر عادی بوده است. دنیکرد گوید: اگر شوھری از روی سونیت بکوشد رابطه زناشویی را قطع کند از او به محکمه شکایت خواھد شد و اگر بر طبق حکم صادره از دادگاه، شوھر مجدداً وصلت را ادامه دھد دیگر به ھیچ عنوان تنبیه نشده و به زندان نخواھد رفت. از این گفته چنین استنباط
    می گردد که طلاق امری استثنایی بوده و جز به حکم دادگاه ممکن نبوده است؛ البته دادگاه نیزحتی-المکان از طلاق احتراز می کرده است.

    مقام زن و شرایط طلاق در دین زرتشت
    طلاق از جمله اموری می باشد که در میان ھمه ملل قدیم جھان عمل می شده و در ایران ، روم و نزد قوم یھود معمول و متداول بوده و جز در دین مسیح (ع) که مدتی پس از پیدایش منع گردیده است در جای دیگر نمی توان نشانی از منع آن یافت.

    زرتشت در ۶۵٠٠ سال پیش از میلاد مسیح در آذربایجان چشم به دنیا گشود. در این آیین زن آنچنان مقامی دارد و به معنای پرتو « ریتاباغیانو » در اصل « بانو » . که از ھر لحاظ با مرد برابر بوده و تا پرتو الھی بالا برده شده است الهی می باشد و پروچسیتا که در ایران نام دختر بوده به معنی علم پر آمده است. مقام و اعتباری که زرتشت برای زن در نظر گرفته بسیار جالب توجه است؛ زیرا در دنیای قدیم ھمه جا نسبت به زن چون برده رفتار می شده حتی در رم که مترقی ترین کشور اروپا برده، زن حق مرد تصور شده است؛ یعنی مرد حق داشته ھر طور صلاح می داند،با زن خود رفتار نماید. او حتی می توانسته زنش را به عنوان یک برده یا کنیز بفروشد یا او را بکشد، ولی زرتشت می گوید: « تحقیر زن که در حقیقت یک بال دیگر وجود انسان است، عملی زشت و نابخردانه می باشد » لذا حقوق مساوی برای زن و خرد قایل شده و آزادی ھر دو را اعلام نموده است. در آئین زرتشتی« وَه » یعنی دستور به اختیار یک ھمسر داده شده؛ یعنی نه زن حق دارد بیش از یک شوھر و نه شوھر حق دارد بیش از یک زن داشته باشد. طلاق ھم جایز نیست، مگر تحت شرایطی بسیار سخت.

    در آئین زرتشتی، رھایی (طلاق) اختیاری نیست و در اجرای مراسم زناشویی مھریه قید نمی شود، ھمچنین امکان فسخ زناشویی متوقف بر شرایط زیر است:
    ۱٫ ھرگاه ھنگام اجرای مراسم زناشویی، زن یا شوھر دیوانه بوده یا اختلال مشاعر داشته باشد و طرف دیگر از آن آگاه نباشد، برابر تقاضای طرف دیگر ازدواج قابل فسخ است
    ٢.ھرگاه شوھر ۵ سال متوالی غیبت کند و خبری از زنده بودن او نرسد به منزله مرده تلقی می شود و زن می تواند طلاق بگیرد.
    ۳٫ اجرای مراسم طلاق باید در موقعی اتفاق افتد که زن در عادت زنانگی نباشد.
    ۴٫ ھنگامی که مرد یا زن ترک دین زرتشتی کند زھایی خود به خود بین آنھا واقع می شود.

    مقام زن در آتن و شھرھای یونانی آسیای صغیر
    بدهی است که در ھر جامعه ای بر اساس فرھنگ و تمدن آن ارتباط مردان با زنان متفاوت بوده و ھست. ھنری لوکاس در اثر ارزشمندش « تاریخ تمدن » به برخی از این روابط اشاره می کند: او در مورد آتن شوهرھای یونانی می نویسد:« و آتن بیشتر محیطی مردانه بود و زنان جای کمی در زندگی عمومی داشتند. جای واقعی زنان در خانه بود. مادران کارھای خانه را به دختران یاد می دادند، به آنھا آواز خواندن می آموختند و برای به عهده گرفتن وظیفه ھای کامل خانه داری آماده شان می ساختند. پدران بدون آنکه نظر دخترانشان را بپرسند، آنھا را شوھرمی دادند. دخترھای اسپارتی تمرین ھای بدنی زیادی می دیدند تا بدن ھای تنومندی پیدا کنند و مادر فرزندانی تندرست باشند. زنان چون آموزش و پرورش فکری نداشتند بیشترشان از نظر فکری فرمانبردار شوھرشان می شدند؛ البته در شھرھای یونانی آسیای صغیر وضع از این قرار نبود، زنان آزادی به مراتب بیشتری داشتند و جامعه چند زن روشنفکردرخشان مانند ساپفو به بار آورده بود.
    زندگی زن در ملت ھای عقب مانده زندگی زن در امت ھا و قبایل وحشی از قبیل ساکنین آفریقا ، استرالیا ، جزایر مس************ی در اقیانوسیه و آمریکای قدیم نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات اھلی بود؛ آن نظری که مردان نسبت به حیوانات اھلی داشتندھمان نظر را نسبت به زن داشتند و به زنان با ھمان دید می نگریستند.”

    وقتی نوع نگاه نسبت به زن اینگونه باشد وضعیت طلاق در آن جوامع مشخص می شود. برای جمع بندی این فصل: از سخن علامه طباطبایی در المیزان بھره مند شویم:« در این امت ھا مرد می توانست زن خود را به ھر کس که بخواھد بفروشد یا او را مانند یک کالا قرض دھد مرد حق داشت او را تنبیه و مجازات کند، کتک بزند، زندان کند وحتی به قتل برساند یا او را گرسنه و تشنه رھا کند، حال او بمیرد یا زنده بماند و نیز حق داشت او را به خصوص در مواقع قحطی یا جشن ھا مانند گوسفند چاق بکشد و گوشتش را بخورد، در ضمن آنچه که از مال مربوط به زن بود را مال خودش می دانست و حق زن را ھم حق خود می شمرد؛ ھمچنین از جهت داد و ستد و سایر معاملاتی که پیش می آمد خود را صاحب اختیار میدانست.»

    وزن و موقعیت اجتماعی زن در اسلام
    اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شئون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوی بر قرار کرد است؛ به این دلیل که ھمانطور که مرد می خواھد بخورد و بنوشد، و سایر حوائجی که در زنده ماندن خود به آنھا محتاج است را به دست آورد، زن نیز ھمین طور می باشد؛ و لذا قرآن کریم می فرماید:« بعضکم من بعض»
    پس ھمانطور که مرد می تواند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد، مستقلاً عمل کند و نتیجه عمل خود را مالک شود، زن نیز چنین حقی دارد بدون ھیچ تفاوت «لھاما کسبت و علیھا ما اکتسبت »
    پس زن و مرد در آنچه که اسلام آن را حق می داند، برابر ھستند و به حکم آیه« و یحق الله الحق» خدای تعالی در آفرینش زن دو خصلت قرار داده است که به واسطه آن زن از مرد امتیاز پیدا می کند.

    اول اینکه:
    زن را در مثل به منزله کشتزاری برای ت************ و پیدایش نوع بشر قرار داده است، تا نوع بشر در داخل این صدف نمو کند، و به حد ولادت برسد؛ پس بقای نوع بشر به وجود زن بستگی دارد و به این دلیل که او کشتزاراست مانند کشتزارھای دیگر از احکام مخصوص به خود برخوردار می باشد و با ھمان احکام از مرد ممتاز می شود.

    دوم اینکه:
    از آنجا که باید این موجود،جنس مخالف خود یعنی مرد را جذب کند و مرد برای اینکه نسل بشر باقی بماند به طرف او و ازدواج با او و تحمل مشقت ھای خانه و خانواده جذب شود،خداوند در آفرینش ، خلقت زن رالطیف قرار داد و برای اینکه زن مشقت بچه داری ورنج اداره منزل را تحمل کند شعور و احساس او را لطیف و رقیق کرد. ھمین دو خصوصیت ،که یکی در جسم و دیگری در روح او می باشد تاثیر در وظایف اجتماعی محول به اودارد.”

    طلاق و فطرت
    طلاق با آنکه سبب از بین رفتن خانواده می شود ولی چاره ای از تجویز آن نیست و وجودش از ضروریات زندگی است. آن گاه که زوجین توافق اخلاقی نداشته باشند یا علل دیگری در میان باشد تحریم طلاق و عدم اجازه جدایی، موجب از بین رفتن آزادی و رفاه زن و مرد می شود.
    در فطری بودن اصل طلاق ھمین بس که ملل متمدن دنیا و کشورھای بزرگ امروز نیز بعد از سال ھا و قرن ھا ناگزیر شدند حکم ممنوعیت آن را لغو نموده و جواز طلاق را در قوانین مدنی خود بگنجانند.

    واقعیت ھای اجتماعی چنان اند که اگر در به رویشان بگشاییم از پنجره بیرون می پرند! این است که تحریم طلاق کنکو بیناژ با جفت گیر را به وجود می آورد. یعنی مردی که نمی تواند با زن رسمی اش زندگی کند، از او جدامی شود، بی آنکه طلاق بدھد و زن نیز، بی آنکه بتواند طلاق بگیرد جدا می شود و ھر دو، سال ھا دور از ھم، با مرد و زن دیگری که می توانند با ھم در زیر یک سقف به سر برند، زندگی می کنند. این است که آمار و ارقام وحشتناکھای طبیعی اما نامشروع! به وجود می آیند، بیماران عقده دار و « جفت » نشان می دھد که غالب فرزندانی که از این جنایت کاران وحشتناک و روح ھای ضد اجتماعی اند. می بینیم که زن و شوھر شرعی به بیگانگی و تضاد می رسند،به طوری که ھر دو معتقد می شوند که ادامه زندگی زناشویی، برایشان ممکن نیست، از ھم جدا می شوند و طبیعی است که موجود مانده و از خانه بیرون رفته، در مسیر زندگی، زنی را می یابد که می خواسته است.

    عشق، نیاز به زندگی خانوادگی یا کشش جنسی، این دو را به یکدیگر پیوند طبیعی می دھد، با ھم خانه ای می گیرند و زندگی می کنند. زن وی نیز درست چنین سرگذشتی را طی می کند و در نتیجه می بینیم که طبیعت وجایش را به دو پیوند « ناجور » واقعیت، بر روی خرابه خانه ای که فروریخت، دو خانه نو می سازد. پیوند گسسته دومی دھد؛ اما مسیحیت ایده آلیست این واقعیت ھا که روی داده و ھیچ کس حتی آن دو زن و « جور » بسته میان دوشوی، نمی توانسته اند مانع شوند را نمی پذیرد، چشم ھایش را می بندد تا نبیند. تحلیل فوق از دکتر علی شریعتی می باشد که پیرامون بازتاب ھای تحریم طلاق در اعتقاد مسیحیت ایده آلیست صورت پذیرفته است.

    نکوھش طلاق در اسلام
    شاید در ابتدا چنین به نظر آید که در جامعه اسلامی ،خانواده بنیان محکمی ندارد و کانونی است برای ارضای خودخواھی ھای مرد، زیرا او است که زن را به ھمسری انتخاب می کند و ھرگاه نخواست رھایش می کند؛ اما در بین روایت ھای معصومین فراوان از ناپسند بودن طلاق سخن رفته است؛ به عنوان نمونه امام صادق (ع) می فرماید: خداوند بلند مرتبه دوست دارد خانه ای که در آن مراسم عروسی برپاست و متنفر است از خانه ای که در آن طلاق واقع می شود و ھیچ چیز نزد خدا مانند طلاق ناپسند نیست. امام در سخنی دیگر می فر ماید: ھیچ چیز نزد خدا از چیزھایی که حلال نموده مبغوض تر از طلاق نیست و خدای بلند مرتبه مبغوض می شمارد مرد یا زنی که ھمسر خود را نو می کند تا طعم دیگران را ھم بچشد.

    قرآن مجید سفارش می کند که اگر زنان خویش را دوست ندارید باز ھم آنھا را طلاق ندھید؛ زیرا ممکن است ازچیزی کراھت داشته باشید و خداوند در آن نیکویی و خیر فراوانی برای شما قرار داده باشد. ملاحظه می شود که به نظر اسلام اقدام به امر طلاق بی آنکه ضرورت و الزامی در کار باشد، بسیار ناپسند نبرده و تا حدی که میسراست باید از طریق بردباری ، متنانت ، از روی کمال و عقل و عاقبت اندیشی با ھر گونه سختی و خلاف طبع، سازگاری نمود و ھمواره طرفدار صلح ، آشتی و حسن سلوک بود.

    مقوله طلاق و علل و پیامدھای آن
    طلاق در لغت به معنای جدا شدن زن و شوھر از یکدیگر و رھایی آنھا از تقیدات زندگی زناشویی است . از نظرتاریخی ، پیشینه طلاق را به قدمت ازدواج دانسته اند . در قدیمی ترین متن حقوقی به دست آمده مربوط به قانون حمورابی متعلق به تمدن بابل ، حق طلاق برای مرد و در شرایطی برای زن ، مجاز بوده است .گاھی مجموعه ای از عوامل ، سبب پیدایش طلاق می شود . در بسیاری از مواقع ، مشکلات بزرگ از مسائل جزئی پدید می آید.

    گاه اختلافات جزئی چون جرقه ھایی کوچک ، آتش بزرگی را ایجاد می کند که باعث ویران شدن خانواده می شود محققان بر این باورند که آمار رو به افزایش طلاق در ھیچ عصری ، این چنین نگران کننده نبوده است.

    پژوھشگران در رابطه با علل و عوامل طلاق به مسائلی از قبیل مفاسد اخلاقی ، ناراحتی ھای روحی ، بکاری ، مشکلات اقتصادی و سست بودن باورھای معنوی و دینی اشاره می کنند.
    آمارھا حاکی از آن است که امروزه در جوامع غربی ھر ازدواجی که صورت می گیرد ، احتمال منجر شدن آن به طلاق ، زیاد است . آمار مربوط به سالھای ١٩٩٧ تا ٢٠٠٠ میلادی نشان می دھد که کشور آمریکا بالاترین میزان طلاق را طی این سالھا در جھان داشته است . طبق این آمار از ھر دو ازدواج در آمریکا ، یکی به طلاق منجر شده است . افزایش خانواده ھای تک والدی در غرب و ھمچنین افزایش تعداد افرادی که بدون ازدواج با ھم زندگی می کنند ، نشان دھنده کم رنگ شدن جایگاه ازدواج و افزایش طلاق است دکتر رودز بوی سون پژوھشگر انگلیسی درمورد بروز مشکلات خانواده در غرب می گوید:
    یک ھفتم از فرزندان در انگلیس در خانواده ھای تک والدی زندگی می کنند . به نظر من علت اصلی پرخاشگری پسران جوان ، فقدان پدر است . معمولا پسران را تنھا به وسیله پدران قاطع می توان تربیت کرد . دوری پدر به این معناست که پسران ارزشھای خود را از گروھھای ناباب می گیرند و برای یک زندگی ھمراه با جرم و بزه آماده می شوند . ” آقای بویسون مفاسد اخلاقی ازجمله آزادی ھم جنس بازان را از عوامل مهم طلاق در خانواده ھا می داند.

    برخی از پژوھشگران در تحلیل علل افزایش طلاق در جوامع غربی می گویند مفھوم ازدواج در این جوامع تغییر یافته و این از مھمترین عوامل افزایش طلاق به شمار می رود . به تعبیر آنھا ، در این مفھوم جدید ، خانواده و ازدواج به یک مصاحبت موقتی تبدیل شده است . چراکه بسیاری از ازدواج ھا برمبنای عشقھای سطحی و زود گذر صورت می گیرد . چنین مفھومی از ازدواج ، به خودی خود ، مفھوم طلاق و گسست زناشویی را در خود دارد . زیرا با توجه به ناپایداری و گذرا بودن احساسات عاشقانه ، افراد به ھمان سرعتی که درگیر روابط عاشقانه می شوند ، ممکن است از آن فاصله بگیرند . اینگونه زوجھا با افول عشق اولیه ، معمولا” دلیلی بر ادامه زندگی مشترک نمی بینند و گاه نیز دلایل موجھی برای خروج از آن دراختیار دارند . درمقابل ، در جایی که درکنار علاقه و محبت ، عوامل زیربنایی دیگری برای تداوم خانواده وجود داشته باشد ، زنجیرھایی که خانواده را نگه می دارد ، مستحکم تر است
    .
    یکی دیگر از عوامل مھم طلاق ، تغییر نگرش درمورد جایگاه زن در خانواده و اجتماع است . امروزه این تفکر نادرست در برخی جوامع رایج شده است که در ازدواج ھا ، زنان بازنده اصلی ھستند ، زیرا آنھا با ایفای نقش خانه داری ، اشتغال و استقلال مالی خود را از دست می دھند . این نوع تفکر باعث می شود که زنان درصدد کسب موقعیتھای شغلی و درآمد اقتصادی باشند . البته دستیابی زنان به موقعیتھای شغلی که روز به روز درحال افزایش است ، در مواردی زمینه افزایش طلاق و جدایی را فراھم کرده است . زیرا وقتی زن در بیرون از خانه ، به فعالیتی اقتصادی و پول آور اشتغال داشته باشد ، چندان متکی به مرد نیست . لذا در صورتی که بین او و شوھر اختلافات جدی بروز کند ، از متارکه و طلاق ، بیمی به دل راه نمی دھد .
    کم رنگ شدن اعتقادات مذھبی ، از دیگر عوامل مھم افزایش طلاق در جوامع غربی است . با تضعیف باورھای دینی و معنوی ، راه برای مفاسد اخلاقی و بی بند و باریھا ھموار شده است . ھم اکنون عدم پایبندی به دین ، انسان غربی را از قید و بندھای اخلاقی جدا کرده و این مسئله بر پیوندھای خانوادگی ، آسیب فراوان وارد ساخته است . وقتی زن و شوھر از کوچکترین التزامات اخلاقی و انسانی نسبت به یکدیگر غافل باشند ، راه برای ورود نابسامانیھا و نھایتا” طلاق باز می شود . حال که صحبت از دین و اخلاق شد ، بجاست که نگاھی به نظر اسلام درمورد طلاق داشته باشیم

    طلاق بمعنای مفارقت و جدایی و بریدن میباشد اما برای درک بهتر مفهوم طلاق شرعی لازم است به نکاتی چند توجه داشته باشیم .
    اول اینکه در مفهوم واقعی ازدواج در دین و شریعت ما وظایف زن و شوهر بگونه ای متفاوت و خاص تعریف میشود این شرایط شاید بخاطر پیشینه تاریخی و فرهنگی حاکم بر فرهنگ و اداب بنیادینی بوده که اسلام در آن ظهور کرده است…


    براساس این قواعد مرد مکلف به تامین معاش و متضمن شرایط رفاهی خانواده بوده و نقش خارجی و واسطه برای محیا کردن لوازم آرامش خانواده را بر عهده داشته در حالی که زن در نقش سنتی خود واسطه داخلی ایجاد آرامش برای خانواده بوده و از جهت تامین معاش خانواده مسولیت کمتری را بر عهده داشته است .هرچند در سالهای گذشته تغییرات ایجاد شده این شرایط را تغییر داده اما همچنان نقش زن و مرد در خانواده با مقداری تغییر همچنان بقوت خود باقیست . نگرش قانون و سنت حاکم بر امور خانواده ها نیز همین رویه را تائید کرده و با نگرشی نسبتاً قدیمی قوانینی را در بر دارد که عمده مسولیتهای خارجی خانواده را متوجه مرد میداند .


    از این جهت حقوقی مثل مهریه و نفقه ، تهیه مسکن و مایحتاج زندگی مشترک و متعارف بر عهده مرد گذاشته شده و قوانین بر این حقوق تاکید میکنند .

    با توجه به نگرشهای مذکور میتوان انتظار داشت که قوانینی مثل طلاق چگونه طرح ریزی شده باشند .

    در نگرشی مستقیم به مفهوم حقوقی و شرعی طلاق باید بدانیم براساس روابطی که از جهت ایجاد پیوند بوجود آمده جوانب مختلفی را شامل میشود از یک طرف پیوند عاطفی ایجاد شده اغنا کننده روح تشنه دو انسان تنها میتواند باشد و از جهات دیگر نیازهای مسلم و طبیعی انسان به مسیر سالم و امن هدایت میشود .

    اما قاعده کلی که بر روابط زن و مرد حاکم میشود حقوق خاصی را برای طرفین بهمراه میاورد .شاید قواعد و قوانینی که در اسلام رابطه بین زن و مرد را مشخص میکند در نگاهی سطحی غریب بنظر برسد مثلا زن میتواند برای شیر دادن به فرزند خود از شوهرش تقاضای اجرت کند و این موضوع به عهده او گذاشته نشده و یا اینکه مرد در هر زمانی میتواند از همسر خود تقاضای روابط زناشوئی بکند و زن باید در انجام خواسته مرد مطیع باشد و . . . .

    اما چیزی که عملا به روح زندگی مشترک کمک میکند و چرخ زندگی مشترک را به جلو میبرد این حقوق نیست بلکه تفاهم و گذشت است که به روح زندگی مشترک طراوت میبخشد .
    و عملا اینطور نیست که مرد به زن خود با دید وسیله نگاه کند و یا زن فکر کند باید از هر وسیله ای برای کسب در آمد و پس انداز نگاه کند .
    اما پیکره ازدواج در زمان شکل گیری با قواعدی شکل میگیرد که به مرد اجازه میدهد با قبول مسولیتهای خارجی بیشتر نقش عمده ای در شکل گیری زندگی مشترک داشته باشد که این مسولیتها از زمان خواستگاری آغاز میشود اما زمانی که به هر دلیل امکان ادامه زندگی وجود نداشته باشد چون قواعد گذشته حاکم بر اساس این زندگی مشترک شرایط یاد شده را داشته طبعاً با شرایط خاصی روبرو خواهد شد .

    طبق نظر شرع طلاق یا بخواسته مرد یا زن و یا هر دوی آنها میباشد . اما در صورتی که زن نخواهد با مرد زندگی کند به این ترتیب عمل میکند که پیشنهاد میدهد تا مرد از حقوقی که بر گردن زن دارد بگذرد چون به محض عقد دائم زن متعهد شده تا آخر عمر عهده دار نیازهای مرد باشد و مرد هم همین تعهد را قبول کرده است.

    و در این مرحله پذیرفتن یا رد این مساله که زن را از عهده مسولیتهایش رها کند به عهده مرد میباشد و معمولا در کنار این تقاضای زن نوعی بخشش هم همراه میشود ، که مثلا زن میگوید حاضرم فلانمقدار از مهریه خود را هم به مرد ببخشم تا رها شوم . اما در کل اگر شرایط خاصی نباشد و وکالتی داده نشده باشد پذیرفتن این مساله بعهده مرد میباشد .
    شکل دیگر مساله به این صورت است که مرد پیشنهاد دهنده است اما در این حال قضیه فرق میکند .


    ● مرد پیشنهاد خود را به این شکل بیان میکند :
    ـ من تمام حقوق زن خود را میدهم و در مقابل حقوقی که به گردن زن خود دارم را میبخشم .طبیعیست در این شرایط که مرد حقوق زن را میپردازد و و از حقوق خود میگذرد دیگر جای چون و چرا باقی نمیماند و طبق موازین مفارقت میتواند از طرف مرد یکطرفه ایجاد شود .
    اگر بخواهیم در یک دید جدید به ازدواج نگاه کنیم و قواعد اساسی را عوض کنیم شاید بتوانیم قوانینی که از آن قوانین بنیادین سر چشمه گرفته است را تغییر دهیم .
    برای اینکه زن بتواند مثل مرد بیاید و شوهر خود را طلاق دهد باید بتواند شرایطی مثل شرایطی که مرد موقع طلاق فراهم میکند ایجاد نماید یعنی حقوق مرد را بپردازد و از حقوق خود بگذرد اما سوال اینجاست که چگونه زن میخواهد هم حقوق مرد رابپردازد و هم از او تمکین نکند .

    بنابراین در تعریف حقوق مرد و زن دچار دگرگونی خواهیم شد مثلا باید عنوان شود تمکین زن از مرد سلیقه ای بوده و الزامی به آن نیست یعنی زن خواست شب نزد شوهرش خواهد بود و نخواست خانه پدرش میرود و زندگی را ادامه میدهد و متعاقباً مرد مسولیتی از جهت معاش خانواده ندارد هر وقت خواست خرج خانواده خود را میدهد و هر وقت نخواست نمیدهد .
    مهریه هم از اصل برداشته میشود و یا متقابل میشود مرد ۱۰۰ سکه میدهد و زن جهیزیه ده میلیون تومانی به شوهر میدهد و در مورد آن دیگر حقی ندارد و به ملکیت شوهر در میاید یعنی یک تعویض نابجا و بی ارزش چون مرد از اول میتواند همان هزینه را برای خرید لوازم زندگی بکند .

    در مورد خواستگاری زنها هم اقدام به خواستگاری می کنند مثلا سال ۲۰۲۰ میشنویم دختری ده جا خواستگاری رفته ولی به او شوهر نداده اند .


    آثار طلاق
    نبود ناگهانی همسر ممکن است احساس اضطراب یا هراس ایجاد کند؛ هر چند برخی نیز ممکن است پس از طلاق احساس خوشحالی داشته باشند. معمولاً زنان از طلاق بیش از مردان از نظر اقتصادی زیان می‌بینند، اما فرآیندهای سازگاری روانی و اجتماعی برای مردان و زنان تفاوت چندانی ندارد. بعضی از مردان و زنان ممکن است پس از طلاق به ازدواج مجدد تن در دهند.


    طلاق و کودکان
    کودکانی که والدینشان از ازدواج خود راضی نیستند اما با هم زندگی می‌کنند، ممکن است تحت‌تأثیر تنش ناشی از روابط آن‌ها به اضطراب یا افسردگی مبتلا شوند. کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان نیز به اضطراب عاطفی دچار می‌شوند. کودکان بزرگ‌تر بهتر می‌توانند انگیزه‌های پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند. این کودکان ممکن است به خاطر اثراث طلاق بر آینده خود نگران باشند یا این که احساس تنهایی داشته باشند. کودکان هنگامی که پس از جدایی هم با پدر و هم با مادر رابطه مداوم دارند، در وضع بهتری به سر می‌برند تا هنگامی که فقط یکی از آن‌ها را به طور منظم می‌بینند. طلاق هماهنگی میان والدین، مسائل نگه‌داری کودک و حق ملاقات را در برمی‌گیرد.
    طلاق در بسیاری از سرزمین‌های باستانی از جملهمیان‌رودان، یونان، ایران، مصر و چین وجود داشته‌است.کنستانتین محدودیت‌های بسیاری برای طلاق ایجاد کرد و در قرن دهم میلادی کلیسای مسیحی آن را ممنوع دانست. هنری هشتم برای نخستین بار از مجلس کلیسای انگلیس خواست که ازدواج او را فسخ نماید.

    به مرور زمان کشورهای اروپایی و مسیحی حق طلاق را برای زن و شوهر به رسمیت شناختند. با این حال، در سال ۱۹۸۶ در ایرلند پارلمان طلاق را غیرقانونی اعلام کرد. درانگلستان، در سال ۱۹۶۹ لایحه قانونی اصلاح طلاق به تصویب رسید که گرفتن طلاق را برای زن و شوهر آسان‌تر کرد. بین سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰،میزان طلاق در بریتانیا به طور ثابت هر سال ۹ درصد افزایش یافت و در طی آن دهه دو برابر شد. امروزه در بسیاری از جوامع اروپایی، میزان طلاق افزایش یافته‌است.


    طلاق در ایران
    در قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران، مرد با مراجعه به دادگاه حق تقاضای طلاق دارد. زن نیز در شرایط خاصی می‌تواند با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق کند. بعضی از این شرایط عبارت‌اند از:
    · ترک زندگی خانوادگی توسط زوج حداقل به مدت شش ماه متوالی و یا نه ماه متناوب در یک سال بدون عذر موجه
    · اعتیاد زوج به یکی از انواع مواد مخدر
    · ابتلای زوج به یکی از انواع مشروبات الکلی
    · محکومیت قطعی زوج به بیش از پنج‌سال حبس
    · ضرب و شتم یا سوء رفتار زوج که برای زوجه غیرقابل تحمل است.
    · ابتلای زوج به بیماری‌های صعب‌العلاج روانی و جسمانی
    در طلاق، خواندن صیغه طلاق در حضور دو مرد شاهد لازم است.


    طلاق در دین بهائی
    بهاءالله شارع دین بهائی در کتاب اقدس امر طلاق را بسیار مکروه و ناپسند ذکر می‌کند ولی در نظر می‌گیرد که اگر زن و شوهری واقعا نتوانستند با هم زندگی کنند باید حکم طلاق جاری شود: شوقی افندی، ولی‌امرالله می‌گوید:«امر طلاق بسیار مذموم و قبیح و مخالف رضای الهی است»
    بعد از تصمیم زن و مرد برای جاری ساختن حکم طلاق، باید به مدت یک سال صبر نمایند، این ایام به اصطلاح بهائی، ایام تربص نامیده می‌شود. و اگر این یکسال گذشت و بین زن و مرد اتحاد مجدد برقرار نشد، آن‌ها به کلی از هم جدا شده و می‌توانند با فرد دیگری ازدواج کنند. در موقع یکسال تربص مرد باید تمام مخارج زندگی زن را به میزانی که محفل روحانی محل تعین می‌کند، بپردازد ولو آنکه طلاق به تقاضای زن صورت گرفته باشد. در دین بهائی طلاق به درخواست زن نیز صورت می‌گیرد و این به عنوان یکی از موارد رعایت یکی از تعالیم دین بهائی با نام تساوی حقوق زن و مرد برشمرده می‌شود.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  2. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد